باسمه تعالی
گفتمان (تفکیک میان کارآیی ابزار، با لوازم و عواقب تحقق آن ابزار)
یکی از اموری که در رویکرد به علوم و ابزار ایجاد شده در تمدن مدرن، رایج گشته است، تفکیک میان کارآیی ابزار، با لوازم و عواقب تحقق آن ابزار است. یکی از دوستان سوالی را با همین رویکرد مطرح نموده اند که به این بهانه بصورتی اجمالی و در حد بضاعت اندک خویش به آن میپردازم.سوال: نظرتون در مورد دوربین، عکاسی، و فیلمبرداری چیه؟
به نظرتون مدرنیته، با ثبت خاطرات و لحظات خوش و شیرین زندگی، خدمت کرده یا خیانت؟
در ابتدا باید توجه کرد که این نحوه ورود به بحث مدرنیته محل اشکال است. جهت فهم خیانت مدرنیته باید از عمق به سطح حرکت کرد نه بالعکس. در غیر اینصورت به نظر میرسد که در مقام توجیه این مساله برآمده ایم و نه پاسخگویی. مسائل مختلفی در این بین مطرح است که هرکدام باید درست فهم شوند و بعد بین آن ها ارتباط برقرار گردد تا چگونگی توسعه و بسط خیانت مدرنیته به واسطۀ ابزار تکنولوژیک بر ما ظاهر گردد و از طرفی آنقدر زمانشناس باشیم که انگاره را از دست ندهیم و با توجه به نیازهای پیش آمده گزینش درستی از این ابزار در زمان حال داشته باشیم.
فرض می کنیم "ثبت تصویر لحظه های زندگی" فی نفسه امر مثبتی باشد. سوال اینجاست که این امر مثبت از چه راهی تحقق یافته؟ به قیمت ماشینی شدن زندگی انسان. وقتی که زندگی انسان وابسته به ابزار تکنولوژیک گردد در کنار آن، امور مختلفی نیز امکان پذیر می شوند که اگر آن امور را فی نفسه و جدای از لوازم تحقق آن ببینیم مثبت اند. مثلا برخی ابزار تشخیص بیماری ها و حالات مختلف اندام بدن در طب مدرن که اگر فقط اثر تشخیصی آن ها را ببینیم و لاغیر، مثبت اند. یک ابزار می تواند محل دقیق شکستگی استخوان را نشان دهد. " تشخیص محل دقیق شکستگی" فی نفسه امر مثبتی است اما حقیقت ماجرا چیزی فراتر از این کارآیی جزئی است. عدم فهم همین موضوع باعث شده است که ما در اظهار نظری ساده بگوییم: " به هر حال ابزار تکنولوژیک کارآیی های غیر قابل انکاری دارند و نباید طرد گردند". در مثال مذکور، این تشخیص طبی را می توان از راه های مختلفی به دست آورد. می توان روشی را ایجاد کرد که انسان را به ابزارگرایی افراطی و عدم درک صحیح و حکیمانه از طبیعت و اسرار آن مبتلا نکند و در عین حال، محل دقیق شکستگی استخوان را معلوم نماید. اینجا نیز "تشخیص محل دقیق شکستگی" اتفاق می افتد اما عقبۀ تحقق آن منجر به ایجاد نظام جدیدی در مناسبات حیات انسانی می گردد که ابتلائات زندگی ماشینی را به بشر تحمیل نمی کند. نکته اساسی همین است که اجزاء هر تمدنی، تشکیل دهندۀ کلّ واحدی هستند که از هم جدا شدنی نیستند. هرچند که در ذهن و به صورت انتزاعی بتوانیم تصور کنیم که اجزاء تمدن غرب امکان اتصال به پیکرۀ تمدن اسلامی را دارند اما در مقام عمل چنین امری نامطلوب و بی معنا خواهد بود. برای مثال، بدن انسان، نمادی از حقیقت عالیۀ اوست و هرکدام از اجزاء بدن او به سبب غایتی که برای او متصور است، در هماهنگی تام و تمام با آن حقیقت عالیه و غایت خلقت انسان ایجاد شده اند؛ به همین دلیل، انسان نباید دستی شبیه بوزینه داشته باشد هرچند که آن نیز «دست» است و می تواند در آویزان شدن از درختان کارآیی بهتری از دست انسان داشته باشد! و نباید پایی شبیه فیل داشته باشد هرچند که پایی پرقدرت است. دندان انسان، متناسب با نوع حیات او آفریده شده است و دندان گرگ نیز صورتی متناسب با خلقت او دارد. هرچند که هر دو «دندان» هستند و در برخی وجوه، کارآیی های مشابهی نیز دارند ( مثلا هردو می توانند تکه های گوشت را پاره نمایند و دندان گرگ از حیث دریدن گوشت کارآتر نیز هست!) اما دندان گرگ با توجه به خلقت او صورت و کیفیتی متفاوت از دندان انسان دارد تا در رفع نیازهای او کارآیی بهینه داشته باشد.
اجزاء تمدن اسلامی نیز بر اساس غایتی که برای او ترسیم شده و در ارتباط با حقیقت آن تمدن شکل می گیرند و اتصال اجزاء تمدنی دیگر بر پیکر تمدن اسلامی به مثابۀ متصل کردن دست بوزینه به پیکر انسان است. دست بوزینه می تواند اشیاء مختلف را بگیرد همانطور که دست انسان نیز می تواند، اما آیا انسان حاضر است به این قیمت، دست خود را با دست بوزینه عوض کند؟!! "توانایی گرفتن اشیاء"، فی نفسه مثبت است اما اگر لازمۀ تحقق آن، اخذ هیئت و صورت غیر انسانی باشد دیگر امر مطلوبی نیست. ثبت لحظات خوش زندگی به روش کنونی به قیمت گرفتار شدن انسان در چنبرۀ مدرنیسم و ابزارگرایی افراطی و توسعۀ مادی و رقابت های سودمحور جهان تجدد و تشدید مصرف گرایی و ... ممکن می گردد و این حقیقت اجازه نمی دهد که این کارآیی را بصورت مجزا و مستقل از لوازم تحقق آن ببینیم. پس در اینجا باید از یک اشتباه اساسی و رایج بپرهیزیم! در بررسی هر موضوعی نــباید آن موضوع را منفصل (جدا از) از لوازم و عواقب تحققش ببینیم! که اگر دیدیم، نتیجه این می شود که در نگاه به دوربین عکاسی چیزی جز "ثبت تصاویر لحظات زندگی" برای ما موضوعیت پیدا نکند و بپرسیم: " آیا اشکالی دارد که ما بتوانیم لحظات خوش زندگی خود را ثبت کنیم؟" و دیگر توجه نمی کنیم که تمام واقعیت دوربین عکاسی ثبت لحظه ها نیست! بلکه دوربین عکاسی پاسخ عینی تمدن مدرن به یک نیاز (ثبت تصاویر) است. دوربین عکاسی ابزاری است که به یک نیاز پاسخ می دهد. همانطور که دست انسان، اندامی است که نیازهایی از انسان به واسطۀ او رفع می گردد. بسیاری از حیوانات، همچون انسان نیاز به گرفتن اشیاء دارند اما این نیاز مشترک باعث نشده که اندام یکسانی جهت رفع این نیاز در آن ها پدید آید. بلکه هرکدام اندامی متناسب با خلقت خود یافته اند تا در پرداختن به نیازهای خویش، غایت خلقت خویش را جستجو نمایند. حقیقت تمدن اسلامی و غایتی که برای انسان متصور است، متفاوت از تمدن غرب است و این مستلزم تفاوت در ابزارهایی است که هرکدام از این دو تمدن جهت بسط اهداف خویش بکار می گیرند. هرچند که در برخی امور ظاهراً نیازهای مشترکی وجود دارد ( مانند امنیت نظامی، امنیت سلامتی، امنیت اقتصادی و ...) اما ابزار رفع این نیازها در این دو تمدن متفاوت از یکدیگر و متناسب با حقیقت آن تمدن و غایتی است که برای انسان ترسیم کرده است. لذا اشتراک ظاهری در نیاز، دلیل بر اشتراک در ابزار ارضای نیاز نیست. اگر "ثبت تصویر لحظات زندگی" فرضاً نیازی مثبت دانسته شود، در این صورت آیا هر ابزاری که این نیاز را مرتفع کند معتبر است؟ و آیا اهمیت ندارد که این ابزار برآمده از کدام سلسله مراتب فکری و فرهنگی است و لوازم تحقق آن و عواقب ایجاد آن چیست؟
درواقع، برای فهم خیانت مدرنیته از طریق ابزاری چون دوربین عکاسی نباید فقط به کارآیی جزئی آن ابزار نگریست و دچار جزئی نگری شد. بلکه باید به عقبه و نتایج آن و ارتباطش با تمدنی که از جنس آن ابزار است نگریست و ملاحظه کرد که چه نوع تمدنی منشاء این ابزار است و چه نوع تمدن و فرهنگ و سبک زندگی به واسطۀ تولید این ابزار بسط و توسعه خواهد یافت. آنگاه معلوم میشود که "ثبت تصویر لحظات زندگی" هدفی است که تحقق آن هر وسیله ای را توجیه نمیکند. ... ( 1391/12/18)
بخش گفتمان
+ نوشته شده توسط حمید در ۱۳۹۱/۱۲/۱۸ و ساعت
20:39 |