گفتمان: طب سنتی یا اسلامی؟

باسمه تعالی

گفتمان                                                            

طب سنتی یا اسلامی؟


یکی از موضوعاتی که گاهی از زبان برخی فعالان طب سنتی و غیر آن، در رابطه با واژۀ « طب اسلامی » شنیده می شود ذکر این سوال است که «چرا حکمای سلف که بعضاً خود اهل اجتهاد و عرفان بودند طب قدیم را طب اسلامی ننامیده اند و یا اشاره ای به اسلامی بودن علم طب نکرده اند» و یا سوال می کنند « کجای تاریخ، قدمای ما مدعی وجود طبی با چنین عنوانی شده اند که امروز شما چنین ادعایی دارید؟»

در مقابل، برخی از فعالان و معتقدان طب اسلامی نیز به ارائۀ اسنادی پرداخته اند که در فلان بازۀ تاریخی، واژۀ طب اسلامی مورد استفاده بوده است تا بدین طریق در صدد پاسخگویی به این سؤال برآمده باشند.  اما اگر نگاهی دقیقتر به مفهوم این شبهه  و اهداف طرح آن داشته باشیم، متوجه می شویم که شرایط منطقی طرح این مسأله رعایت نشده است و سوال از اساس غلط است! در واقع، این سؤال، بیشتر یک بازی لفظی است تا یک نگاه دقیق مفهومی. به عنوان مثال آیا به این موضوع فکر کرده اید که واژۀ « طب سنتی » که امروز در مرام فکری برخی، در تقابل با واژۀ طب اسلامی به آن اصالت داده می شود، مورد ادعای کدام قوم و طایفه از اسلاف سنتی ما بوده است که ما امروز به بهانۀ آن، از شناسنامه و شجره نامۀ طب اسلامی پرسش میکنیم؟ آیا جناب ابن سینا (رحمة الله علیه) طب خود را طب سنتی نامیده است که امروز برخی به بهانۀ این شبهه که: « ابن سینا که خود مجتهدی فیلسوف بود مدعی اسلامی بودن طب خود نبود » می خواهند واژۀ طب سنتی را به جای طب اسلامی در جامعه نهادینه کنند؟ آیا جناب شیخ، لفظاً (و نه مفهوماً) مدعی سنتی بودن طب خود بوده است که امروز اسلامی بودن علم طب از نظر ایشان برای برخی شبهه شده باشد؟! ایشان که مدعی «علم طب» به معنای عام کلمه بوده اند و سایر حکما نیز به ارائۀ تعریف مورد قبول خود از « علم طب » پرداخته اند و نه تعریف طبی که لفظ سنتی یا اسلامی به آن ضمیمه شده باشد. آیا طب اسلامی، چیزی جز « علم طب به معنای عام کلمه» است؟! ...

در واقع، طب ما ( همان طب به معنای عام کلمه) از زمانی «سنتی» شد که با ورود تاریخ به عصر تجدد، مُهر سنتی بودن به تمام گذشتۀ تمدن بشری خورد و در این میان هرآنچه متعلق به دنیای ماقبل جدید بود سنتی نام گرفت و به تبع آن طب «ماقبل جدیدِ» تمدن ما نیز که علم طب به معنای عام کلمه بود، به لفظ سنتی مزین شد، حال آنکه تا قبل از آن فقط «علم طب» بود! و اگر این طب، ماهیتاً طبی سنتی هم باشد، این «سنت»، مفهومی غیر از آن سنتی دارد که تمدن مدرن با اصالت دادن به تجدد در صدد اثبات لزوم  عبور از  آن است. به عبارت دیگر، واژۀ «سنت» در ادبیات و فرهنگ تجدد، واژه ای کاملاً جهتدار است که پذیرش آن منجر به اخذ نگاهی تخریبی به «سنت» میگردد و آن را به عنوان چیزی کهنه و قدیمی و غیر علمی و خرافی و کم خاصیت که اقتضاء دنیای تاریک ماقبل مدرن است معرفی می کند؛ و این غیر از مفهومی است که فرهنگ و تمدن اسلامی از واژۀ سنت اراده کرده است. تمدن اسلامی، در انتظار ظهور حجت الهی ندای « أینَ المُدَّخَرُ لِتَجدیدِ الفَرائِضِ وَ السُّنَنِ» سر میدهد. پس این «سنت» ، ماهیتی متفاوت با آن سنتی دارد که باید آرزوی دفن آن را داشته باشیم؛ و آن سنتی که امروز به علم طب قدیم الصاق شده است آن سنتی است که جهان تجدد به ما تحمیل کرده و نه آن سنتی که تمدن اسلامی در پی احیای آن است، چون اگر تغییر ساحتهای قلبی و فکری بشر به واسطۀ هجوم فرهنگ دین ستیز تجدد محقق نشده بود تا همین امروز نیز طب ما همان « علم طب به معنای عام کلمه» بود و نه طب سنتی! و دلیلی وجود نداشت که ما  بر اساس ارادۀ خود چنین لفظی را به عنوان علم طب ضمیمه نماییم. لذا از آنجایی که خاستگاه تولید چنین واژه ای، نه تمدن اسلامی که اقتضائات و تحمیلات عصر تجدد بوده است این لفظ، ماهیتی بر ضد ماهیت طبی دارد که امروز این واژه را یدک می کشد.

اما اگر سوال کنند که « پس چرا پسوند « اسلامی» را به علم طب اضافه می کنید؟! » ، پاسخ این است که به همان دلیلی که واژۀ « سنتی » به علم طب تمدن اسلامی تحمیل شده است!  اصولاً چه نیازی بود که به یکباره علم طب تمدن ما، «سنتی» شود؟! اگر به همان روال قبلی، همچنان بدون پسوند «سنتی» از علم طب یاد می کردیم چه مشکلی پیش می آمد؟ پاسخ سوال مذکور، در فهم همین نکته پنهان شده است. نکته ای که عدم دقت به آن باعث طرح سؤالاتی می گردد که از اساس اشتباه هستند. اما آن نکته چیست؟

آیا تابحال شخصی را دیده اید که در پی درخواست آب از شخصی دیگر بگوید: « لطفاً به من آب مایع بدهید»! و یا «لطفا به من آب تر بدهید»!  ... پاسخ معلوم است. نشنیده اید! اما چرا؟ مگر آب، مایع و تر نیست؟ پس چه اشکالی دارد که اینطور درخواست خود را مطرح کنیم؟ ... در واقع، اشکال در آنجایی است که این ویژگی ها (مایع بودن و تر بودن) جزو ذاتیات آب هستند و از آن جدا شدنی نیستند که بخواهیم با ذکر آن ها نوعی از انواع آب را متمایز کرده باشیم. آبی که تر نباشد، آب نیست! یعنی هر آبی به خودی خود هم مایع است و هم تر است و دیگر نیازی نیست که ویژگیهای ذاتی آن را به همراه اسم آن بیان کنیم. اما فرضاً اگر در مکانی باشیم که « آب»، معنا و یا صورت دیگری یافته باشد، جهت متمایز کردن درخواست خود، از آنچه دیگران می پندارند باید به ویژگی های ذاتی آب که مورد توجه نیستند نیز اشاره نماییم. به فرض محال، اگر آب منطقه ای جامد بود(!) و واژۀ «آب» در ذهن مردم آن منطقه در ابتدا این آب جامد را تداعی می کرد، دیگر نمی توانیم فقط با ذکر واژۀ «آب» به خواستۀ خود برسیم و باید بگوییم که « من آب مایع می خواهم»! و یا مثلاً اگر به علت مناسب نبودن شرایط طبیعی، آب منطقه ای مملو از ذرات اضافی باشد و دیگر «بی رنگ و زلال» نباشد. در چنین مکانی، وازۀ « آب»، در ابتدا همین مایع غیر زلال را در اذهان مردم تداعی می کند و لذا اگر نگویید « آب صاف و زلال میخواهم» همان آب آلوده را دریافت می کنید. اما اگر در شهر خود بودید، نیازی به ذکر این اضافات نبود چون صاف بودن و زلال بودن از ملزومات آب خوردن محسوب می شود و نیازی به ذکر آن نیست. «اسلامی بودن» علم طب هم، جزو ذاتیات علم طب صحیح، در منظر معرفت اسلامی است و لذا در تمدنی که این امر، عیان است و در پس حجابهای معرفتی پنهان نشده است نیازی به اضافه کردن لفظ اسلامی به عنوان طبی که جز از طریق معرفت اسلامی نمی توان به آن رسید وجود ندارد. افرادی که بر سر الفاظی چون « سنتی، ایرانی، مکمل، طبیعی، کل نگر و ... » با ما چانه می زنند دقت ندارند که «اسلامیت» مفهومی نیست که ما به علم طب چسبانده باشیم که حال بخواهیم برای آن تخفیفی قائل شویم! بلکه از منظر معرفت دینی، علم طب به معنای عام کلمه، طبی است که بر مبنای معرفت دینی بنا شده باشد ولاغیر! اسلامیت جزء ذات علم طب است و چیزی نیست که بخواهیم از آن بستانیم و یا به آن بچسبانیم. اما امروز در زمانه ای قرار گرفته ایم که واژۀ طب، به مفاهیمی اطلاق می گردد که ماهیتاً متضاد با طب مورد قبول مکتب اسلام است و لذا جهت متمایز کردن آن از انواع بدلی و غیر واقعی، بر حسب نیاز، به اجزاء ذاتی آن نیز در کنار اسم آن اشاره می کنیم. مثلا وقتی که بخواهیم در برابر تفکری که طب اسلامی را ناقص و محدود تلقی میکند قرار بگیریم، از واژۀ « جامع» در کنار عنوان آن بهره می گیریم و می گوییم: « طب جامع اسلامی». این جامعیت، جزء ذات علم طب حقیقی است و منظور از آن همان « علم طب به معنای عام کلمه» است که بر جزوی از ذاتیات آن در عنوان آن تاکید شده است و نه اینکه مدعی طب جدیدی شده باشیم(و عجیب است اگر کسی بخواهد به بهانۀ عدم ذکر این عبارت در اسناد متعلق به برهۀ تاریخی دیگر، رأی به عدم جواز استعمال این عبارت برای شرایط امروزی دهد!).

حال اینجا معلوم میگردد که چرا عبارت « طب سنتی» عنوان مناسبی برای امروز ما نیست. زیرا رونق گرفتن این واژه بر اساس استراتژی تمدنی ما رقم نخورده بلکه بر اثر اقتضائات تمدنی حریف به ما تحمیل شده است. یعنی بر اثر استیلای فرهنگ تجدد در ساحتهای فکری و قلبی جامعه، همانطور که مدرنیته میخواست، گذشتۀ ما متعلق به دنیای ماقبل مدرن دیده شد و به این معنا «سنتی» محسوب شد. سنتی که باید از آن عبور می کردیم تا متجدد شویم و نه آن سنتی که احیاء آن باید آرمان ما باشد. آری! این واژه، تحفه ایست که تمدن غرب به ما پیشکش کرده است و ما تا به این واقعیت پی نبریم لزوم و اهمیت لحاظ کردن واژۀ «اسلامی» را در عنوان علم طب تمدن خود، در نمی یابیم. آیا این ما نیستیم که باید بر اساس نیاز امروز خود استراتژی راهبردی تمدن خود را تشخیص دهیم و برای اجزاء مختلف تمدن خود برنامه ریزی کنیم؟ آیا در زمانی که سکولاریسم بر قله های علمی و فکری دنیا ایستاده است و آشکارا عربدۀ استغنای بشر از رجوع به وحی را سر داده ما نباید پرچمی که در تقابل با این هجمۀ تجاوزکارانه است را برافرازیم؟! آری! به همین دلیل، امروز باید اسلامی بودن طب خویش را که جزء لاینفک ذات علم طب است فریاد بزنیم و به همه بگوییم که آن مکتبی که ما به دنبال تحقق آن هستیم مکتبی است که بر بنیان های وحیانی و قدسی بنا شده است و در تقابل با تمدن شیطانی و نفسانی غرب است. اما می بینیم آنچه اتفاق افتاده، توافق جمع کثیری از صاحبنظران ما بر حول اقتضائاتی است که تمدن رقیب آن را ایجاد کرده است و بدین صورت خود را از یک مبارزۀ تمدنی موثر محروم ساخته ایم و در این بین برخی نیز به دنبال پرتقال فروش می گردند و بدون توجه به شرایط تاریخی هر عصر، به دنبال این هستند که آیا حکمای سلف از واژۀ « اسلامی» در عنوان علم طب استفاده کرده اند که امروز ما هم بخواهیم استفاده کنیم!!! ببینید که عدم معرفت به زمانه، چطور انسان را به وادی سرگردانی می کشاند. نشناختن روح زمانه و عقب‌افتادن از آن به تعبير امام صادق «علیه السلام» موجب مي‌شود که فتنه‌ها انسان را در برگيرد و انسان نتواند تحليل درستي از موقعيتي که در آن است، داشته باشد. حضرت مي‌فرمايند: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس‏»؛  كسي كه به زمان خود آگاه باشد شبهات و مسائل مبهم به او روي نمي‌آورند تا نداند چه بکند و يا چه موضع‌‌گيري بايد داشته باشد.

 علم طب در گذشتۀ تمدن اسلامی بر مبنای فلسفۀ طبیعی و فلسفۀ الهی ای که محصول اجتهاد عالمان و فیلسوفان مسلمان بوده است بنا گذاشته شده و سوای از اینکه این مبانی تاچه میزان با آن حقیقت قدسیِ وحی، همسنخ بوده یا از آن دور بوده است، ارتباطی کاملاً مقنن و مشخص با علوم رایجی که در تمدن مسلمانان جاری بوده، داشته است و بدین معنا این علم ذاتی همسنخ با روح همین تمدن داشته است و به همین دلیل در حوزه های علمیه به همراه سایر علوم مورد نیاز جامعه تدریس می شده است. آیا امروز معنای دیگری برای علم اسلامی می شناسید؟ یعنی علمی که بر مبنای معرفت دینی و هماهنگ با عمق تفسیر مراکز دینی از حقیقت دین در همان زمان بنا شده باشد .... پس نیازی نیست که به دنبال لفظ اسلامیت علم طب در تاریخ تمدن اسلامی بگردیم زیرا یکی از عوامل تولید واژگان، نیازهای تاریخی است که در هر عصر و زمانی ایجاد میشود و امروز که سکولاریسم بصورتی کاملاً منسجم و هماهنگ در صدد منحرف کردن اذهان بشری از رجوع به آموزه های وحیانی است، اسلامیت علم طب ( و نه سنتی بودن آن به معنای جدید کلمه!) است که موضع ما را در برابر این انحراف بزرگ نمایان می کند و در بررسی گذشتۀ تمدن اسلامی باید نگاهی مفهومی و نه صرفاً لفظی به معنای اسلامیت علم طب داشت تا به فهم این رسید که اسلامیت، چگونه در رگها و تارو پود علوم تمدن اسلامی جاری بوده است ... (1392/4/9)



بخش گفتمان

 

+ پی نوشت:

تذکر این نکته الزامی است که بنده طب قدیم را طب اسلامی نمیدانم بلکه اسلامیت را جاری در تار و پود طب حکمای مسلمان قدیم میدانم. طب تمدن اسلامی به اعتبار فلسفه آن اسلامی است و نه اینکه مطابق طب اهل بیت علیهم السلام باشد و آن طبی آرمانی است که تحقق آن به ظهور حضرت ولی عصر ( ارواحنا فداه) وابسته است. (مراجعه شود به بخش نظرات)

 

 

+ نوشته شده توسط حمید در ۱۳۹۲/۰۴/۰۹ و ساعت 16:17 |